سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کرامت، توفیق الهى و تعالى و رشد انسان مؤمن

«وَ عِزَّتِکَ وَ جَلالِکَ لَوْ کانَ رِضاکَ فى اَنْ اُقْطَعَ اِرْباً اِرْباً وَ اُقْتَلَ سَبْعینَ قَتْلَةً بِاَشَّدِ ما یُقْتَلُ بِهِ النّاسُ لَکانَ رِضاکَ اَحَبَّ اِلَىَّ»

قسم به عزت و جلالت، اگر رضاى تو در آن باشد که قطعه قطعه شوم و هفتاد بار به فجیع ترین وضع کشته شوم، در نزد من رضاى تو از هر چیزى بهتر است.

وقتى این جملات را بیان مى کند، به مانند کسى که بلند پروازى کرده است و ادعاى سنگینى دارد که به نظر مى رسد از بنده عاجزى ساخته نیست و گویا توهّم


صفحه 217

مى گردد این ادعا موجب خودپسندى او گشته است، براى اینکه تفهیم کند این ادعا تنها براى این است که رضاى خدا را بر هر چیز دیگر ترجیح مى دهد، نه اینکه به عجب و خودپسندى مبتلا گردیده، عرض مى کند:

«کَیْفَ اُعْجَبُ بِنَفْسى؟ وَ اَناَ ذَلیلٌ اِنْ لَمْ تُکْرِمْنى»

چگونه به خود مغرور شوم؟ و حال اینکه اگر رفتار کریمانه تو نبود من ذلیل مى بودم.

آنچه گفتم که جز به تو توجه ندارم و رضاى تو برایم از همه چیز ارزشمندتر است، به واسطه کرامت و توفیق توست و اگر نبود کرامت تو و اگر آن کرامت را تاحال در من باقى نمى داشتى، من از خود چیزى نداشتم تا ارائه دهم و بنده ذلیلى بیش نبودم.

«وَ اَنَا مَغْلُوبٌ اِنْ لَمْ تَنْصُرْنى وَ اَنَا ضَعیفٌ اِنْ لَمْ تُقَوِّنى وَ اَنَا مَیِّتٌ اِنْ لم تُحْیِنى بِذِکْرِکَ»

و اگر کمکم نمى کردى من شکست خورده بودم و اگر تقویتم نمى کردى ضعیف مى بودم و اگر به یاد خود مرا زنده نگه نمى داشتى، من مرده بودم.

بدون یارى تو من توانایى مبارزه با نفس و شیطان را نمى داشتم و شکست مى خوردم. عبارت اخیر در این فراز، بسیار پر معناست: «اگر تو مرا به یاد خود زنده نمى داشتى، مرده اى بیش نبودم» علاوه بر اینکه این جمله اشاره دارد که تو به من حیات بخشیدى، به مطلب بسیار مهمى نیز اشاره دارد و آن اینکه حیات بنده مؤمنِ داراى یقین که به مراتب عالى کمال دست یافته، از سنخ حیاتهاى مادى که ما مى شناسیم و تنها با اکسیژن و تنفس و تغذیه حفظ مى گردد، نیست؛ بلکه آن حیات تنهابا یاد خدا پایدار مى ماند. عیش و زندگى قلب و دل، به یاد و ارتباط با خداست و اگر این ارتباط نباشد، گرچه حیات حیوانى دارد، ولى قلب و روح انسان مرده است و در نتیجه حیات انسانى ندارد. در این باره خداوند مى فرماید: «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیّاً...»(1)

(این کتاب ذکرالهى و قرآن روشن خداست)تا هرکه زنده (دل)است پند گیرد.

 


1ـیس/70.


صفحه 218

تا دل حیات نداشته باشد، از معارف الهى و توجهات قلبى به خدا بهره مند نمى شود. بنابراین «اهل یقین» احساس مى کند از ارتباط با خدا حیات یافته، آنهم حیاتى که در عالى ترین مرتبه است؛ یعنى حیات و زندگى در محضر خدا، و او این حیات را عطیه خدا مى داند.

«وَ لَوْ لا سَتْرُکَ لاَفْتَضَحْتُ اَوَّلَ مَرَّة عَصَیْتُکَ»

خدایا؛ اگر پرده پوشى تو نبود اولین بار که گناه مى کردم، رسوا مى شدم (تو بر کار زشت من پرده افکندى و اجازه دادى اصلاح شوم و توفیق دادى تا تو را بندگى کنم).

«اِلهى کَیْفَ لا اَطْلُبُ رِضاکَ وَ قَدْ اَکْمَلْتَ عَقْلى حَتّى عَرَفْتُکَ وَ عَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ وَ الاَْمْرَ مِنَ النَّهْىِ وَ الْعِلْمَ مِنَ الْجَهْلِ وَ النُّورَ مِنَ الظُّلْمَةِ»

خدایا؛ چگونه رضاى تو را نطلبم در حالى که تو عقل مرا کامل ساختى تا تو را شناختم و نیز حق را از باطل و امر (معروف) را از نهى (منکر) و نور را از ظلمت و علم را از جهالت باز شناختم.

خدایا؛ مطلوب حقیقى من رضاى توست و الا بهشت و نعمتهاى بهشتى در مقابل تو ارزشى ندارد، و ارزش آنها از این جهت است که هدیه توست. خدایا، اگر عقلم را کامل نمى ساختى تا تو را بشناسم و ارزش قرب به تو را درک کنم، من نیز مثل دیگر حیوانات به دنبال چشم چرانى و شهوت رانى مى رفتم. به پاس توفیق تو، عقلم کامل گردید و تو را شناختم و از شهوات و لذتهاى دنیا چشم پوشیدم. پس اگر رضاى تو را نخواهم، دنبال چه چیزى بروم و مگر چیزى بالاتر از رضاى تو یافت مى شود که من طلب کنم؟

(به یقین این گفت و شنود شیرین تر و دل نشین تر از آن است که در لفظ بگنجد و آنچه با الفاظ بیان شده، مرحله تنزل یافته آن گفت و شنود، و اشاره اى است به حالاتى که روح در آن مقام داراست). وقتى سخن به اینجا مى رسد خداوند مى فرماید:

«وَ عِزَّتى وَ جَلالى لا اَحْجُبُ بَیْنى وَ بَیْنَکَ فى وَقْت مِنَ الاَْوْقاتِ کَذالِکَ اَفْعَلُ بِاَحَبّائى»

قسم به عزت و جلالم که هیچگاه بین من و تو حجابى نیست، آرى من با دوستان خود چنین رفتار مى کنم.

منبع


نوشته شده در  دوشنبه 86/5/22ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شرح حدیث معراج
خودشناسی برای خودسازی
[عناوین آرشیوشده]
 
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری